به وقت نویسندگی✍

تعداد بازدید
02
چهارشنبه 08 اردیبهشت 1400
کاربر 3499

کاربر 3499

01 کاربر

شاخه گل نرگس ✍️قسمت اول اواخر پاییز یا اوایل زمستون بود دوست دا‌شت برا همیشه باشه اوایلش خیلی مقاومت میکردم، به بهونه های مختلف میخواسم، که بیخیالش کنم اما خیلی اصرار کرد آخه دوماهی میشد که به دلش افتاده بودم تا اینکه یه روز به خودم گفتم خب بزار بیاد شاید واقعا سرحرفی که میزنه وایسته برا همین منم مثل خیلی از دخترای دیگه، بالاخره دست از مقاومت کشیدمو بهش فرصت دادم خوب بود نمیگم بد بود اصن همّـــــه چی اولش قشنگه روز به روز گذشت انگاری کم کم داشت مهرش به دلم میوفتاد دوسش داشتم، نمیگم قد یه دنیااااا دوسش داشتم، نمیگم عاشق و دلخستش شده بودم، نه اما قد همین یه جمله کوتاه و ساده واقعا دوسش داشتم، اونم همینجور دوسم داشت گذشت وگذشت تا اینکه یه روز لابه لای همین دوست داشتنا، ازم خواست یه روزی یجایی همو ببینیم از همین میترسیدم، که دلش بخواد بالاخره یه روزی ببینیم همو خب من آدم اهل قرار و ازین جور حرفا نبودم، نمیدونستم اینجور مواقع باید چیکار کنم، اصلا نمیدونسم باید چی بهش میگفتم، هول شده بودمو با کلی مِنُ مِن کردن یجوری بهش فهموندم نمیشه دلخور شد ازم یه چند روز گذشتو دوباره گفت همو ببینیم نمیدونم چرا، آدم مطمعنی هم بود، فقط دلش میخواست کسیو که دوست داره، فقط یبار از نزدیک ببینه ولی نمی‌فهمم چرا من دلم تاب نمی‌آورد عصر پنجشنبه بود زمستونم که زودی هوا شب میشه فرداشم جمعه بودو من نمیتونسم جایی برم آخه من بچه دهاتمو روز جمعه، ماشینی برای رفتن به شهر نیست گفتمش من میخام ببینمت ولی واقعا نمیشه فک کرد اینبارم دارم بهونه میارم حق هم داشت اما من واقعا دلم میخاست ببینمش خیلی ناراحت شده بود ازم، سر همینم دیگه جوابمو نمیداد با خودم گفتم شنبه یجوری جبران میکنم براش میرم شهرو میگمش اونم بیاد، حتما کلی هم خوشحال میشه❤️ از طرفی ساعت شماری میکردم تا پنجشنبه و جمعه زودتر تموم شن و شنبه بیاد و خوشحالش کنم از طرفی هم ناراحت بودم که چرا اصلا جواب پیاممو نمیده تا اینکه با کلی اصرار و سمج بازی دخترونه بالاخره جوابمو داد خیلی رفتارش سرد بود، اما من فقط ذوق و شوق شنبه رو داشتم اون شب، شبِ قبل از صبح شنبه ادامه دارد داستان نویسی نویسندگی دلنوشته نویسنده

داستان_نویسیدلنوشتهنویسندگینویسندهنویسنده

دیگر ویدیو و موزیک های : کاربر 3499