قصیده جیحون یزدی
Good Time
134 کاربرقصیده جیحون یزدی قند پارسی از جیحون یزدی مرا تُرکیست مشکین موی و نسرین بوی و سیمینبر سُها لب، مشتری غبغب، هلال ابروی و مهپیکر چو گردد رام و گیرد جام و بخشد کام و تابد رخ بود گلبیز و حالتخیز و سِحرانگیز و غارتگر دهانش تنگ و قلبش سنگ و صلحش جنگ و مهرش کین به قد تیر و به مو قیر و به رخ شیر و به لب شکر چه بر ایوان چه در میدان چه با مستان چه در بُستان نشیند ترش و گوید تلخ و آرد شور و سازد شر چو آید رقص و دزدد ساق و گردد دور نشناسم ترنج از شست و شست از دست و دست از پا و پا از سر همانا طلعتش این خلعت پیروزی و کیشی گرفت از حال و اقبال و جمال شاه، گردونفر غیاث المک و المله جم اختر ناصرالدوله کز او نازد نگین و تخت و طوق و یاره و افسر ز تمکین و صفا و سطوت و عزمش سبق برده هم از خاک و هم از آب و هم از آتش، هم از صرصر سمند و صارم و سهم و سنانش را گَهِ هیجا سما بیدا، هنر شیدا، ظفر پیدا، خطر مضمر ایا شاهی که شد کف و بنان و سکه و نامت پناه سیف و عون کلک و فخر سیم و ذخر زر پُر است از عزم و حَزم و رایت جیش تو کیهان را ز پست و برز و فوق و تحت و شرق و غرب و بحر و بر فتد گاه تک خنگ قلل کوب تلل برت پلنگ از پای و شیر از پی نهنگ از پوی و مرغ از پر یک از صد گونه اوصاف تو ننویسد کس ار گردد مداد ابحار و کلک اشجار و هفتم آسمان دفتر بدزدد بال و ناف و مشک و ناخن از صهیل او عقاب چرخ و گاو ارض و پیل مست و شیر نر شمارد پا و دست و سُمّ و ساق و ساعدش یکسان پل و شَطّ و حصار و خندق و کهسار و خشک و تر نداند گرم و سرد و رعد و برق و آب و برف و نم چه در تیر و چه در قوس و چه در آبان، چه در آذر الا تا فرقها دارند نزد فکرتِ دانا صور از ذات و حادث از قدیم اعراض از جوهر در و بام و سر و پای و رگ و چشم و دل خصمت به کند و کوب و بند و چوب و تیر و ناخج و نشتر
دیگر ویدیو و موزیک های : Good Time