شهرزاد فصل3قسمت3

تعداد بازدید
03
چهارشنبه 08 اردیبهشت 1400
سریال های نمایش خانگی

سریال های نمایش خانگی

87 کاربر

شهرزاد ترانه علیدوستی دانشجوی پزشکی و فرهاد مصطفی زمانی دانشجوی ادبیات و روزنامه‌نگار عاشق هم هستند و می‌خواهند با هم ازدواج کنند داستان در سال 1332 و زمامداری دکتر مصدق اتفاق می‌افتد پدران این دو از افراد گوش‌به‌فرمان شخصی متنفذ به نام بزرگ‌آقا علی نصیریان هستند تحولات 28 مرداد، فرهاد را که روزنامه‌نگار و از طرفداران پر و پا قرص مصدق است، به دلیل اتهام به قتل و توطئه علیه سلطنت به پای چوبهٔ دار می‌کشد، اما بزرگ‌آقا او را نجات می‌دهد پس از آن ماجرا که دیگر فرهاد کمی از وحشت‌زدگی‌اش کم شده تصمیم می‌گیرند مراسم عروسی بگیرند همه خوشحال‌اند به‌جز پدر شهرزاد محمود پاک‌نیت که میلی به این ازدواج ندارد از آن طرف، بزرگ‌آقا دختری به نام شیرین پریناز ایزدیار دارد که با پسرعموی خود، قباد شهاب حسینی ازدواج کرده‌است قباد که هیچ میلی به این دختر بدزبان و مغرور ندارد، چون او عاشقش است، به‌خاطر پدر قدرتمندش بزرگ‌آقا که عمویش می‌شود سکوت می‌کند و مجبور می‌شود بسوزد و بسازد قباد و شیرین بچه‌دار نمی‌شوند و دائم بر سر اینکه چه کسی مشکل دارد و بچه‌دار نمی‌شود با هم دعوا می‌کنند بزرگ‌آقا که دیگر از آن‌ها بسیار خسته شده و احتیاج به وارث دارد، تصمیم می‌گیرد برای دامادش قباد زن بگیرد تا ببیند مشکل از کیست؛ و پس از خود وارثی داشته باشد یک شب که پدر شهرزاد پیش بزرگ‌آقا می‌رود و گلایه می‌کند که دوست ندارد فرهاد با اینکه پسر دوست قدیمی‌اش است، با دخترش ازدواج کند، بزرگ‌آقا شهرزاد را برای قباد خواستگاری می‌کند وقتی این خبر به گوش شهرزاد می‌رسد شهرزاد ناراحت می‌شود و سعی بر این دارد که از انجام این کار امتناع کند ولی پدرش و بزرگ‌آقا در این تصمیم مصمم هستند و فرهاد نیز از این خبر حالش بد می‌شود و در پی این است که مانع این اتفاق و ازدواج شود و شهرزاد و فرهاد تصمیم به فرار به سمت شیراز می‌گیرند ولی اکرم گلاره عباسی که شاگرد سعیده دوست صمیمی و خیاط شهرزاد است ماجرای فرار فرهاد و شهرزاد را لو می‌دهد و بزرگ‌آقا آنان را به تهران برمی‌گرداند؛ حال شهرزاد و فرهاد در بدترین حالت ممکن است تا اینکه بزرگ‌آقا برای صحبت کردن با شهرزاد به خانهٔ جمشید پدر شهرزاد می‌رود او برای راضی کردن شهرزاد برای ازدواج با دامادش قباد جانِ فرهاد را وسط می‌کشد و می‌گوید اگر عروسی تو و فرهاد اتفاق افتد خانوادهٔ مقتول که فرهاد متهم به قتل پدر آن خانواده است قصد جان فرهاد را می‌کنند و فرهاد را می‌کشند شهرزاد برای نجات جانِ فرهاد راضی به وصلت با قباد می‌شود و این تصمیمش را به فرهاد می‌گوید و با قلبی شکسته از فرهاد جدا می‌شود تا شب عروسی قباد نمی‌داند که عمویش بزرگ‌آقا چه کسی را می‌خواهد برایش بگیرد و حتی شهرزاد را نمی‌شناسد و از آن طرف، بزرگ‌آقا در حال راضی کردن یگانه دخترش شیرین است که راضی به این ازدواج باشد چون این ازدواج به صلاح همهٔ آنان است و شیرین قبول می‌کند که شهرزاد زن دوم شوهرش باشد تا وارثی بیاورد در شب عروسی قباد که مست است بر سر سفرهٔ عقد و در حالی که تور را از چهرهٔ شهرزاد کنار می‌زند عاشق شهرزاد می‌شود و لبخند رضایتی می‌زند از اینکه بزرگ‌آقا همسری خوب برایش در نظر گرفته؛ شهرزاد نیز حالت استرس و ترس و نگرانی دارد و در شب عروسی، به‌تنهایی به خانهٔ مشترکش با قباد می‌رود به دلیل اینکه بزرگ‌آقا از قباد می‌خواهد که در شب عروسی‌اش با شهرزاد در انجام مأموریت انتقام از قاتلان همسر و پسران بزرگ‌آقا، او را یاری کنند بزرگ‌آقا فردای عروسی دخترش شیرین را نزد عمه‌هایش در کرمان می‌فرستد تا قباد راحت بتواند با شهرزاد رابطه برقرار کند پس از برگشتن شیرین از کرمان، بزرگ‌آقا قانونی می‌گذارد که قباد باید فقط هفته‌ای یک بار به دیدن شهرزاد برود شیرین می‌خواهد برای برگشتن خودش از کرمان سفرهٔ بی‌بی نور بیندازد، در همین سفره کل‌کلی میان دو هوو پیش می‌آید که ناگهان حال شهرزاد بد می‌شود و او را به بیمارستان می‌برند در بیمارستان مشخص می‌شود که شهرزاد از قباد، حامله است و

فیلمفیلمفیلمفیلمفیلم

دیگر ویدیو و موزیک های : سریال های نمایش خانگی