استادپناهیان - این لحظههایی که شما پای سخنرانی مینشینید، دلتان را رها کنید
یکدفعهای دیدی دل یکدفعهای آه میکِشد میگوید آخ چقدر از دست دادم
یا دل آه میکِشد میگوید چقدر دوست دارم به اینجا برسم تمام زندگیات مرهون این لحظهها است
نگو رفتم پای سخنرانی یک لحظه داغ شدم آمدم بیرون دوباره سرد شدم، خدا این لحظهات را فراموش نمیکند، خدا حاضر است هزاران گناه تو را فراموش بکند، هزاران آرزوی غلط تو را فراموش بکند، اما خدا مهربان است، میگوید یکبار آمد گفت آه کاش من خدا را اینقدر دوست داشتم
ملائکه تنظیم کنید روی همین یکدانه آه خدا تا آخر عمر هی میخواهی بروی، هی میگوید نه تو یادت است آن شب آخر ماه رمضان یادت است یک آه کشیدی؟ مگر من میگذارم تو بروی میگویی بابا خدا ولمان کن حالا ما آنجا داغ شدیم یک آه کشیدیم، میفرماید نه همان قشنگ است برای من، من آن را یادم نمیروم
در روایت میفرماید خدا بخواهد یک بندهاش را آباد کند از نقطۀ کوچولوی نورانی شروع میکند
پناهیان علیرضاپناهیان یکدقیقهپناهیان آه آروز
منبع wwwinstagramcomPanahianIR