تئاتر رویاها

عجب پایی گریزان دارد این عمر تو گو باران ریزان دارد این عمر مگر از دنگ ساعت


عجب پایی گریزان دارد این عمر
تو گو باران ریزان دارد این عمر
مگر از دنگ ساعتهای خود کوک
که دمهایی گریزان دارد این عمر
به اسکی باز میماند که پایی
همه لغزان و لیزان دارد این عمر
چرا پیوسته با ما میستیزد
چه اخلاقی ستیزان دارد این عمر
به دنبال بهار و گلفشانی
خزان و برگریزان دارد این عمر
جهانی چون من و تو خواه و ناخواه
غلامان و کنیزان دارد این عمر

سخنبزرگان
✒️ sookhanbozoorgan