موسیقی

پارسا خائف آواز بیات اصفهان

بر آتش تو نشستیم و دود شوق برامد
تو ساعتی ننشستی که اتشی بنشانی
تو را که دیده ز خواب خمار باز نباشد
ریاضت من شب تا سحر نخفته چه دانی
به پای خویشتن ایند عاشقان به کمندت
که هرکه تو بگیری زخویشتن برهانی
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو می روی به سلامت سلام من برسانی
مرا حرام نباشد نظر به روی جوانان
که پیر داند مقدار روزگار جوانی
روان روشن سعدی که شمع مجلس توست
به هیچ کار نیاید گرش نسوزانی